لینچ

لینچ

سلاخی میگریست / به قناری کوچکی دل باخته بود .
لینچ

لینچ

سلاخی میگریست / به قناری کوچکی دل باخته بود .

اتم

دانشمندان جوان ما موفق به ساخت بمب اتم صلح آمیز شدن.

من الله توفیق که تمام دشمنان ما ترک هستند.

خفه شو .... حتمآ!

مانتو کوتاه به نینوای یازدهم دسامبر و بیست و دو بهمن پیوست.

دیگه خودم رو مثل (( ژ)) نمیبینم .

فیتیله عقلا تعطیله.

تو این کثافت بازار همه میخوان بیشتر زنده بمونن و همه ی حالای دنیا رو بکنن. تو میسر بودنه که ترس از مرگ فراست وجود رو میکوبونه . شاید با شاید نشه کاری کرد اما بی خیالی تنها راهش نیست. ممکنه خدایی باشه .

آرامش : پشت گوش ؛ فیلم هنری بالیوود ؛ عربده ی فل فلی ؛ ظهور الویس ؛ بچه ی لیلی و مجنون ؛ پاتیناژ شهید آوینی ؛ بالکن خورشید ؛ فینال جام جهانی با ایران ؛ هلاکت علی یه دست ؛ خرید تیغ صورت تراشی توسط احمدی نژاد

لجبازی

سیاست به اون چیزی میگن که در آخر فکر عموم اونو نخونه!!!

دوره ی اول ریاست خاتمی که با دادن آزادی و کسب آرامش برای ملت نپخته ی ما باعث بروز مشکلاتی چون فساد و فحشا و... شد . باعث شد که حتی جمعی از جوانان بیشتر به وسوسه های رژیم ناخواسته ی دل بسپارند . در حقیقت قرار بود خاتمی با چهره ای مردم گرا و یکی از روشنفکران از دین بریده به مردم تلقین کند که باید با افزایش تعداد رای دهندگان به صورت دولتمردان و زباله های مدیریت سیلی بزنند . اما ایشان نمی دانستند که باید هر دو دوره خاتمی را به سکوی ریاست بنشانند و خودشان این سریر را دوش به دوش هشت سال تحمل کنند . اما بالاخره مردم خسته شدند و محبان دین الاسکناس به حق خود رسیدند و با علم کردن چهره ای سنبل ترور و بسیجی مخلص خمینی و رجایی زاده ای دوباره به واضح به صحنه برگشتند تا مسئله ی هسته ای ایران که در دفتر کار خاتمی به ظاهر اهمیتی نداشت و احمدی نژاد آن را سرلوحه ی مهر نماز خود قرار داده بود باعث نفرت کل بشر حال آینده از نژاد وحشی و تروریست ایرانی شد .اما کسی همسفر من نشد . من و جوانانی مثل من به آرامش و زندگی در آزادی مطلق می اندیشیم و از جنگ و مردن واهمه ای بس دلخراش داریم . ای بسا در این راه تنها نباشم و چه بهتر که در انتخاباتی شرکت کنم که جدال بین بد و بدت نباشد ...

جواب نظر پست قبلی

عمومآ زیاد وراجی میکنم اما به شخصه اعتقاد ندارم که از چیزهایی که میدونم جایی که اهمیت فراوانی دارند باس استفاده کرد . راستش من فراموشی خفیف دارم البته خودم این حالت را واسه احسان تعریف کردم درست مثل یه ریزپردازنده...

فی الواقع نمیدونم نظر چیه همچنین برنامه ی پوچ در پوچ را هم ندیدم آخه کلآ کم تلویزیون تماشا میکنم اما در مورد سیاست باس بگم که ما و مخصوصآ من علاقه ی روانی به قانون شکنی دارم . اصولآ قانون را مردم بر مردم وضع میکنن برای حفظ جان و حس ناموس پرستی و یا حتی میهن پرستی که به عقیده ی من یه موضوع بی ربطه و اصلآ وجود نداره . یه بار گفتم بازم میگم اون زمانی که ایران از چین شروع میشد و به یونان ختم میشد کسی حس وطن دوستی نداشت؟ الان چی ؟ چرا افغانستان و دبی را وطن خودمون نمیدونیم؟

و اما در مورد نظام جمهوری : ببینین ما ایرانیها به علت کمبود عاطفی که داریم صرفآ از اشخاصی که دلقک هستند و با ادا و شکلکهای مخصوص خودشون ما را میخندونن خوشمون میاد . دقیقآ میتونین تو جامعه ببینین این جور چارلی چاپلینها با دسته ای از نوچه هاشون تو اماکن رفت و آمد میکنند و اشخاصی که فدایی اونا هستند روزها رو به امید بودن با اونها سپری میکنن . این همون نظام ماست که آقایان ربانی و دلقکهایی که با عبا و محاسن نجس و ... که مخصوص این نوع دلقکهاست در جامعه با اتلاف وقت مردم به بهترین وجه در تمامی مسائل آنها دخالت میکنن طوری که به صراحت راه همبستر شدن با ناموس آدمی رو به زیر سوال بردن . و شیوه های جنسی حرام بچه دار شدن رو سر لوحه ی پدران خود قرار دادند.

من یک سوال میپرسم : اگر نظام عوض شود و شخصی مصلای(مصطراب)امام (س) را به کاباره و فاحشه خونه تبدیل کند به نظر شما مردم توانایی قبول چنین تحولی را در فرهنگشون دارند؟ چرا ؟

میهن پرستی

تا به حال حتمآوصف جان دادن و مرگ کسی رو شنیده اید حتی شاید شاهد این نتیجه زنده ماندن بوده اید . اعدام برای قصاص یکی از واجبات قانون به وجود آمده توسط دین گنده ی ما اسلام است که عوامل احکامی و اجرایی آن در تفاهم کامل به ناقص بودن دوره ی کودکی و بلوغ خود اتهام رشد میزنند. صندلی الکتریکی نیز یکی از این آلات منحوس و ترس آور است که البته من به شخصه بنا به تاثیری از فیلم مسیر سبز که خود گویای مجازات قانون بر اصل بی عدالتی است اشاره میکند ؛ از تمامی قصیان و کمبودهای عرفانی این تفکرات به یک نتیجه رسیدم که حاوی مطلبی در ارتباط با داشتن جامعه ای یکدست برای راحتتر زیستن میباشد. اما اگر انسان میتوانست خوب و بد را به وجود آورد اینهمه درگیر مسائل ارتباطی بین جسم و روح نبود.

اگر خوب وجود نداشت بد معنی میداد اما اگر بد نبود خوب هم نبود....

لینچ یکی دیگر از ضوابط و راههای سالکان مرگ است . دردآورترین نوع مرگ . بگونه ای که بعضی اشخاص دخیل در این گونه مجازاتها طی مدتی دچار افسردگی روانی شده و دست به دامن خودکشی شدند. از لینچ برای سیاهان یاد میکنند  و به بستن آنها بصورت ایستاده و ریختن قیر داغ از سر آنها . اگر شخص زنده میماند به کندن پوست آغشته به قیر او اقدام میکردند  تا ذره ذره بمیرد . برای همین است که این نوع مرگ را بدترین نوع میدانند .

اگر مایل بودین بیشتر بدونین بگین !!!

 

 

سامی سوسکی

عمومآ انواع شخصیتها برای انصراف از ((مشاهده)) به آواز خواندن میپردازند .

ترانه ای که برگردان فارسی آن به اهتمام شاملو در کتاب ((همچون کوچه ای بی انتها )) در سال 1330 که محتوی آن اشاره به لینچ شدن سامی لی سیاهپوست به جرم هم آغوشی با زن سفید پوست وسُرایش زن سامی بنام پرل می لی که با دردناکترین نغمه ی جاز اصیل سیاهان همراهی میشود

شکوه ی پرل می لی

اون وخ کشیدنت بیرون. از پستو کشیدنت بیرون

صدتا آدم عربده کشون با بد و بیراه دنبالت.

باید خودت بودی و میدیدی ، سامی سوسکی :

تو خونه روده بر شده بودم من از زور خنده

از زور خنده

از زور خنده

روده بر شده بودم من از زور خنده.

کشیدنت رو زمین کشون کشون بردن انداختنت تو یه سلدونی

که درست و حسابی یه سلدونی بود ، یه موشدونی بود.

منو میگی؟ همون جور یه ریز میخندیدم

گرچه خدا بی سر و سامون تر از من دختری نیافریده

بی سر و سامون تر

بی سر و سامون تر

بی سر و سامون تر از من دختری نیافریده.

اون وخ اون پیر خر سرخابی -کلونتر-

از میون میله ها چشم غره رفت و بت گفت :

((-هی ، ننه سگ! روونت میکنن به درک اسفل!))

چون دلت خواس یه بغل سفید تو خودش بچلوندت

یه بغل سفید

یه بغل سفید

یه بغل سفید تو خودش بچلوندت

******** ******** *********

درسته که دل منو خنک کرد ، اما همین کارم کرد،

همین کارم کرد!

واسه همین بود ککه ریختن از زندون بیرونت کشیدن

برن بستنت به یه درخت و ، سر تا پا تو قیر مالیدن و

ناله ت که بلند شد قهقه شون هوا رفت .

هوا رفت

هوا رفت

ناله ت که بلند شد قهقه شون هوا رفت .

******** ******** *********

تقاص اون دلگی رو ازت کشیدن سامی سوسکی

اما نه با پول

با دل نم و جون خودت تقاصشو دادی سامی سوسکی.

تقاص لیس کشیدن اون عسل سرخ و سفید و

عسل سرخ و سفید و

عسل سرخ و سفید و

تقاص لیس کشیدن اون عسل سرخ و سفید و

...

ترور

تروریسم نمی تواند به عشق بیندیشد؛ زیرا زیربنای چنین احساسی، مردم دوستی است. در حالی که هرگروه تاریخی- روانی دیگر دشمن است و دشمن باید نابود شود. تروریسم تحمل اندیشه  های متفاوت را ندارد

به یادم می آید که در کشور ما ،به بچه های دبستانی آموزش می دادند که اگر در منزل شما کسی نماز نمی خواند و یا از انقلاب بدگوئی می  کند، بیایید و خبر دهید. کودکان از یک سو به مهر مادر و محبت پدر دلبسته بودند و از سوی دیگر با دستور معلم در تضاد عجیبی بودند که چگونه باید رفتار کنند. آنها که خبر از نماز نخواندن پدر و مادر دادند و یا خبر انتقاد آنان را به گوش مدیران مؤمن رسانیدند، بعداً دیدند که چه برسر خانواده ی آنها آمده است. این کودکان به علت جراحت روانی ناشی از رفتار خود که دستورالعمل آموزشی آنها بود، سالها رنج تحمل کردند و توسعه ی روانی- عاطفی آنان با پدر و مادر متوقف شد. این همان هدفی است که گروه بزرگ تاریخی – روانی برای از بین بردن دشمن در نظر دارد. یعنی فرد هرگز به خانواده ی خود نیندیشد و فقط به یکسانی گروه فکر کند؛ و کوشش براین داشته باشد که اصل هویّت گروهی به هر بهائی که هست حفظ شود. اگر گروه در تلقین چنین اندیشه ای موفق باشد، نوجوان یا بزرگسال دانش آموخته که عشق را در قتل، و آسایش را در آشوب می جوید، به راحتی می تواند بر خود بمب ببندد و زندگی خود و انسان ها را به خطر اندازد.

به این ترتیب به قول «فروید»، شخصیّت فرد، اگر در جامعه ای رشد کرده باشد که وجدان تاریخی روانی را به کودک تحمیل کرده باشند، او در بزرگسالی به رفتاری که می کند بالنده است. ولو آنکه آن رفتار به گروه تاریخی- روانی دیگران آسیب برساند و یا درصدد محو هویّت آنان برآید، او خود را در جامعه حل شده و در هویّت گروهی نابود شده می بیند.