لینچ

لینچ

سلاخی میگریست / به قناری کوچکی دل باخته بود .
لینچ

لینچ

سلاخی میگریست / به قناری کوچکی دل باخته بود .

خاله

در بینهایت اعداد چنان تعریفی از نهایتمندی سلوک اعیان آمیز رنگ و لعاب فلسفه ی موجودیت  

 

آفرینش نقش بسته که گویی مان وجودی آدمی سراسر بی نهایت است.... فکر کن.!

چراسبز؟

از آن پس

 که کیمیا شدیم به رخصت نگاهی

کسی به پشتوانمان

 بر نخواست

 که خدایی هم طلب آزمندی خواهد!!

 

 

چرا سبز؟

امروز بعد از قریب به هفت ماه تاریخ ایستادن رفتارهای آدم گونه من که شامل خوردن - بیداری - خنده - دروغ - پول - خوردن - خوردن و خوردن خواستم مورخه ی این تکامل فرا زمینی و کلاسیک (عشق (ع)) را به یاد آورم . با اینکه حتی تاریخ تولد و قیافه ی کسی را از آن زمان به یاد ندارم ... چه سخت گذشت البته انگار همین دیروز نبود یک مرگ مجازی در دنیای واقعی یا یک مرگ واقعی در دنیای مجازی ... ناامید ناامید به فکر خوابیدن چون وقتی مردید دیگر به فکر زنده ها نیستید ولی با شبنامه ی مرده ها اطلاع بیشتری از جامعه ی مجازی خود ساخته پیدا میکنید... بیشتر میخوابم تا بیشتر رویا ببینم و زندگی کنم.

چرا سبز؟

کمکم کن خرمن رخوت من شعله میخواد ....

چه مرثیه ای متوان سرود در وصف روان بودن . میرویم که بفهمیم چگونه میتوان نرفت اما با اینکه هیچ نفهمیدیم باز هم میرویم .با این تفاوت که اینک سریعتر میرویم.((دچار باید بود /دچار یعنی عاشق....)).

اون چیزهایی که واسم ارزش بودن یه روزی دیگه حتی ارزش فکر کردن هم ندارن.حاضرم سایه م رو به شیطان بدم .میخوام  توانم هم مثل موهای سیاهم که به سپیدی دلباخته اند و به پاییز عمر خودشون تعزیم میکنند ؛ تمام بشه !!!

چرا همیشه کسی باید حرف عاشق رو گوش کنه؟ چرا قصه ی یه عاشق نمیتونه افسانه نشه؟ چرا من هر وقت دلتنگ میشم واسه کیا مینویسم؟

چرا سبز؟

زندگی دو نیمه دارد :

نیمه ی اول در آرزوی نیمه ی دوم

نیمه ی دوم در حسرت آنچه گذشت!!!

چرا سبز؟

میگن اون زمونا پادشاهی بوده قدرتمند و قوی هیکل مرد قوی جسه ای که صرفآ به خاطر دلیری های زیادش همه مردم اونو شایته ی سروری میدونستن .

روزگار میگذره و سالها تندتر و تندتر کهنه تر میشن و شاه بزرگ ما نزارتر و ضعیفتر میشه به حدی که دیگه پاهاش توان رفتن رو نداشتن . درست فکر کردین اون بیمار شده . حالا باس چیکار کرد ؟ کسی نمیدونست . طبیب های زیادی جون خودشون رو بابت معالجه ی شاه دادن اما دیگه کسی جرات نمیکرد بگه اون لایق کیاست نیست و شاه هر روز حالش بدتر میشد البته دلشم سنگتر میشد . شاه دیگه عاقل نبود که بخواد عدالت رو واسه ما بچه ها و بزرگترهامون برقرار کنه تا اینکه ...

بله ... هیچ دردی بی درمون نمیمونه همونطوری که هیچ میدی روی زمین نمیمونه خلاصه

طبیب مرتاض هندی راهشو میدونه . دوای شاه فقط روغن شاه ماهی دریاست . شاه ماهی ای که فقط یه نفر اون رو تو افسانه ها دیده بود . چشمای الماس و پولکهای طلا . میدونین بچه ها خیلی از باباهای باباهای ما واسه صید شاه ماهی طعمه ی دریا شدن ولی کسی اونو پیدا نکرد . البته میگن اون طرف دنیا تو آب دریای اونور دنیاییها که هم شیرین تره و هم آبی تر شاه ماهی سلطنت میکنه اما مگه کسی جرات داره بره اونجا . آخه شاه ما با شاه اونا دوا دارن باهم . از قدیما ننه جونم میگه به خون هم تشنن .

خلاصه این کاسه زیر اون یکی کاسه ...

شاه سه تا پسراشو صدا میکنه و میگه شما که بچه های منین کمکم کنین.میگه هر کدوم از شما که شاه ماهی رو بیاره میشه جانشین من .

وای بچه ها یادتون نره که ننه جون همه مون میگفت : طمع سه تا سوراخ داره !!!

پسر بزگ شاه نصف پول های کشور رو برمیداره و با یه ارتش بزرگ میره آب تموم دریا رو میکشه اما شاه ماهی رو پیدا نمیکنه . پسر دوم شاه باقی پول ها رو برمیراره و با یه لشکر بزرگ میره تموم آب دریا رو میکشه اما شاه ماهی رو پیدا نمیکنه .

و اما پسر سوم و کوچولوی شاه که هم سن و سال ما بچه ها بود مقدار کمی پول از فروختن تاج شاه بدست میاره و با چندتا ماهیگیر ساده و چندتا تور و یه قایق کوچولو به دریا میره. وسط آب یه جای نامعلوم که خورشید هم پشت آب خوابیده بوده با اولین توری که به آب می اندازه شاه ماهی رو میگیره .

زیباترین زیبای همه ی هستی . میگن با نگاه کردن به شاه ماهی آرامش بزرگی تو آدم به وجود میاد . دیگه مامانامون سر گشنه رو زمین نمیخوابن . دیگه باباهامون قلبشون درد نمیکشه . دیگه ما بچه ها آرزوی شاد بودن و بازی کردن رو با خودمون بزرگ نمیکنیم ...

شاه ماهی تو دستای پسر کوچولوی شاه عشوه میکرده و ناز می آمده. که یهو همه ی ماهیهای هفت دریا میان روی آب و از پسر شاه خواهش میکنن شاهشون رو به دریا برگردونه آخه اون برکت زندگی دریاست . ماهیها میگن پسر کوچولو اگه اونو ببری ما هم به دنبالش میایم و به خشکی میمیریم اون وقت دیگه ماهی ای نمیمونه که بابای بچه های کوچولو بیاد بگیره و واسه بچه های گرسنه ش ببره و ...

پسر کوچولو دلش میسوزه و شاه ماهی رو به دریا برمیگردونه و با یاراش به ساحل برمیگرده و اون پولی رو که همراه داشته بین اونا تقسیم میکنه و میگه قضیه رو به کسی نگن اما به یکی از یاراش یه سکه کمتر میرسه . اون هم میره و تمام داستان رو واسه شاه میگه . شاه هم دستور میده یه عده برن و پسرش رو بکشن. اون چند نفر میان که پسرک رو بکشن اما دلشون نمیاد پس اون جاسوس رو میکشن و پولهاشو بین خودشون تقسیم میکنن اما به یکیشون یه سکه کمتر میرسه و ...

چرا سبز؟

بادها گذشته اند

به نازکی تلالو حلقه هایی

از دود

ریسمان به سر میکنند

با مشتی گره خورده

میلغزند.

کسی جز من گناهی نکرده است

گناه

قانون مصوت

اربده هایی فراسوی روان.

براستی

کدامین واژه را باید شست؟

ترحم چندش انگیز یک مادر

یا

به رخساره گرفتن یک بوقلمون؟

......

 

چرا سبز؟

why green?

هنوز شما عشقید و من یه روز برفی ...

چرا سبز؟

کجا هستید شما؟ ((چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی؟/چقدر هم تنها/خیال میکنم ... )) من از فداکاری گفتم و شما به همان حرفهای همیشگی اقتدا کردید . هنوز به مزه ی گس لبهای من که بوی ترش مزه ی سیگار میداد فکر میکنید؟ من سایه نبودم ولی شما هم نور نبودید که سایه ای خلق کنید . برگهای زرد هنوز میدوند و نیمکت سبز به رخداد ماجرایی تازه در زمانی تازه دلبسته . آسمان سبز؛ لبهای سبز ؛ دستان سبز ؛ بوی سبز ؛ نگاه سبز و چشمان سبز . ((براستی صلت کدامین قصیده ای ای غزل؟))

چرا سبز؟

واقعآ من هنوز فکر میکنم قایقی دارم تو دریا که میخوام با اون آبی دریا رو ببینم ؟!! مسافر غریبه شما از بطن یک مصاحبت به ناخودآگاه من سر خردید ، نگاه کن چه شکل تهوع آوری روی آینه لیز میخوره . بی خیالی نتیجه گفتن بود. مای <ما> تو <توی> شما کم آورد اما من هنوز ما هستم . لحظه ها رو باد با اون برگهای کوچولوی زرد که میدویدند ، برد به کجا؟ دیدار هزار فرسنگی به وصال یک عمر انجامید . شما هنوز به کرات معتقدید. اگه دلیلی واسه کروی بودن زمین آوردید این باعث نمیشه من رو سرم راه برم.

Give me your night

___A_WOMAN'S_HEART
ChrisDe_Burgh

A Woman's Heart
A woman's heart is filled with passion,
A woman's heart is filled with lust,
If you don't believe that these things happen,
Could be the biggest mistake that a man can make;

A woman's night is filled with dreaming,
Of the perfect man, who may not be you,
If we don't see what she's been missing,
Could be the biggest mistake that a man can make;

She wants to get near to you, don't turn her away,
She wants to get through to you, she wants to say;

Give me your night and I will show you my passion,
Give me your lust and I will drink you dry,
Give me your dreams and I will show you a lover,
Give me your heart and I will hold you close,
And I will love you till the day I die;

A woman's day is filled with longing,
For a little romance and company,
If we don't look or just don't listen,
Could be the biggest mistake that a man can make;

She wants to get near to you, don't turn her away,
She wants to get through to you, she wants you to say;

Give me your night and I will show you my passion,
Give me your lust and I will drink you dry,
Give me your dreams and I will show you a lover,
Give me your heart and I will hold you close,
And I will love you 'til the day I die;

Give me your night and I will show you my passion,
Give me your lust and I will drink you dry,
Give me your dreams and I will show you a lover,
Give me your heart and I will hold you close,
And I will love you till the day I die;

A woman's heart, a woman's heart,
A woman's heart is filled with passion,
A woman's heart is filled with lust,
A woman's heart is filled with dreaming,
A woman's heart is yours forever.

حالت روانی

شده تا حالا صبح از خواب پاشین و با یه موضوع زجر آور روبرو بشین؟ کلی در مورد اون فکر کنین مثلآ تا ظهر ... و شب یه حالت بهتون دست بده که نا آشنا ست ؟

من تو این موقعیت قرار گرفتم و تو اون حالت از خون خوشم می اومد . میخواستم خرخره ی کسی رو با دندونام بکنم و صداهای عجیب از خودم در می اوردم ... دوستم با کنجکاوی به حرفام گش کرد و گفت از نظر علمی تو هر صد نفر یکی مثل تو هستش . راستش خیلی از قتلها همینجوری اتفاق می افته ولی تو تونستی کنترش کنی اما مواظب خودت باش شاید دفه ی بعد نتونی کنترش کنی و ... عجالتآ تو این موارد داد بزن و سعی کن با مشت به دیوار بزنی یا یه موسیقی محرک مثل متال گوش کن و باهاش برقص و ... اما سعی نکن فکرت رو متمرکز کنی . مثلآ بیلیارد بازی نکن و به رابطه ی عاطفی فکر نکن و... تازه حالا میفهمم چرا بعضیا بعضی وقتا ازم میترسن!!!

حرمت

زندگی بهترین نعمتیه که انسان داره . فکر ما و وحشت حاکی از آن طبق یک گردش بیضی فقط حول محور نامجهولی و ندانستن است. اما من میدانم . میدانم که شاید رویه ی خون در رگهای باریکم بتدریج به کندی گراید . به قول بچه ها گفتنی : بذار جاده ها اشتباه برن ما که دستمون به هم نمیرسه.!

خودمونی

این پست حرف دله هرکی نمیخواد نخونه ...!!!

امروز روز خوبی بود تا همین چند دقیقه پیش آخه تنها شخص با ارزش تو زندگیم خیلی مسخرم کرد و بهم خندید .

منو کودن و بی فرهنگ شمرد . نمیدونید که چقدر سنگین واسم تموم شد

همه اینا به درک دلم از این میسوزه که آخر دست گفت دارم فیلم بازی میکنم و دروغ میگم

خلاصه داستانی در میون نبود

شاید از آزار لذت میبره ... ممکنه من رفع کتیش باشم ؟

نمیدونم ... اما اینو میدونم حتی اگه دوستی ساده ای هم این میون باشه فکر نکنم کسی بخواد طرف مقابل اذیت بشه !!

شما چی فکر میکنین؟؟؟

آره؟

بودن یا نبودن !

خدا یا فقیر !

ابلیس یا بابا آدم !

چشم یا عینک !

دنیا یا دریا !

خیابون یا چهارراه !

زین زین یا بیتل !

اگه یه روز بابا جون آدم رو با ننه حوا میدیدم بغلشون میکردم و زار زار گریه میکردم . از بابا میپرسیدم چرا عصا دستش میگیره و اونم حتمی میگفتم واسه خاطره ننه حواست . از ننه جون میپرسیدم اون غوزش چیه پشت کمرش اونم حتمی میگفت واسه خاطره بابا آدمه ! ....

از بیتل میپرسیدم چرا پریشونی حتمی میگفت واسه خاطره کلی خاطره های قشنگ ... واسه خاطره کلی حقیقت ... واسه خاطره از دست دادن ... واسه خاطره غروره هوشی ... و اما من هیچ وقت نمیخوام از هوشی بپرسم چرا پریشون میکنی ؟ ...