کجا هستید شما؟ ((چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی؟/چقدر هم تنها/خیال میکنم ... )) من از فداکاری گفتم و شما به همان حرفهای همیشگی اقتدا کردید . هنوز به مزه ی گس لبهای من که بوی ترش مزه ی سیگار میداد فکر میکنید؟ من سایه نبودم ولی شما هم نور نبودید که سایه ای خلق کنید . برگهای زرد هنوز میدوند و نیمکت سبز به رخداد ماجرایی تازه در زمانی تازه دلبسته . آسمان سبز؛ لبهای سبز ؛ دستان سبز ؛ بوی سبز ؛ نگاه سبز و چشمان سبز . ((براستی صلت کدامین قصیده ای ای غزل؟))
چرا سیاه ؟