لینچ

لینچ

سلاخی میگریست / به قناری کوچکی دل باخته بود .
لینچ

لینچ

سلاخی میگریست / به قناری کوچکی دل باخته بود .

در همه دیر مغان نور خدا میبینم / این عجب بین که چه نوری و کجا میبیننم

 

God is God, I is another me

عمر

زندگی مثل یک سنگ توالت میمونه 

 

ما یکی از پا هامون رو گذاشتیم طرف چپش که گذشته ی ماست 

 

یکی از پا هامون رو گذاشتیم طرف راستش که آینده ی ماست 

 

و ریدیم تو حال خودمون .

خاله

در بینهایت اعداد چنان تعریفی از نهایتمندی سلوک اعیان آمیز رنگ و لعاب فلسفه ی موجودیت  

 

آفرینش نقش بسته که گویی مان وجودی آدمی سراسر بی نهایت است.... فکر کن.!

چراسبز؟

سهابی ؛ سیه باری مکن .

چطور میتوان دوست داشت و عاشق بود اما باز دوست داشت؟

هرزه گی مختص زنان نیست بلکه من هم خود را فاحشه ای میدانم که دوست دارد و دوست دارد و باز میتواند دوست بدارد.

چراسبز؟

از آن پس

 که کیمیا شدیم به رخصت نگاهی

کسی به پشتوانمان

 بر نخواست

 که خدایی هم طلب آزمندی خواهد!!

 

 

زنده؟

زندگی جنگ و دیگر هیچ!

خیام

من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود

وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم؟

چرا سبز؟

امروز بعد از قریب به هفت ماه تاریخ ایستادن رفتارهای آدم گونه من که شامل خوردن - بیداری - خنده - دروغ - پول - خوردن - خوردن و خوردن خواستم مورخه ی این تکامل فرا زمینی و کلاسیک (عشق (ع)) را به یاد آورم . با اینکه حتی تاریخ تولد و قیافه ی کسی را از آن زمان به یاد ندارم ... چه سخت گذشت البته انگار همین دیروز نبود یک مرگ مجازی در دنیای واقعی یا یک مرگ واقعی در دنیای مجازی ... ناامید ناامید به فکر خوابیدن چون وقتی مردید دیگر به فکر زنده ها نیستید ولی با شبنامه ی مرده ها اطلاع بیشتری از جامعه ی مجازی خود ساخته پیدا میکنید... بیشتر میخوابم تا بیشتر رویا ببینم و زندگی کنم.

چرا سبز؟

همیشه وقتی حرفهایمان برای دیگران تکراری میشود هویت ما برای طرف مقابل خود به خود نابود میشود.

 

چرا سبز؟

کمکم کن خرمن رخوت من شعله میخواد ....

چه مرثیه ای متوان سرود در وصف روان بودن . میرویم که بفهمیم چگونه میتوان نرفت اما با اینکه هیچ نفهمیدیم باز هم میرویم .با این تفاوت که اینک سریعتر میرویم.((دچار باید بود /دچار یعنی عاشق....)).

اون چیزهایی که واسم ارزش بودن یه روزی دیگه حتی ارزش فکر کردن هم ندارن.حاضرم سایه م رو به شیطان بدم .میخوام  توانم هم مثل موهای سیاهم که به سپیدی دلباخته اند و به پاییز عمر خودشون تعزیم میکنند ؛ تمام بشه !!!

چرا همیشه کسی باید حرف عاشق رو گوش کنه؟ چرا قصه ی یه عاشق نمیتونه افسانه نشه؟ چرا من هر وقت دلتنگ میشم واسه کیا مینویسم؟

چرا سبز؟

زندگی دو نیمه دارد :

نیمه ی اول در آرزوی نیمه ی دوم

نیمه ی دوم در حسرت آنچه گذشت!!!

چرا سبز؟

میگن اون زمونا پادشاهی بوده قدرتمند و قوی هیکل مرد قوی جسه ای که صرفآ به خاطر دلیری های زیادش همه مردم اونو شایته ی سروری میدونستن .

روزگار میگذره و سالها تندتر و تندتر کهنه تر میشن و شاه بزرگ ما نزارتر و ضعیفتر میشه به حدی که دیگه پاهاش توان رفتن رو نداشتن . درست فکر کردین اون بیمار شده . حالا باس چیکار کرد ؟ کسی نمیدونست . طبیب های زیادی جون خودشون رو بابت معالجه ی شاه دادن اما دیگه کسی جرات نمیکرد بگه اون لایق کیاست نیست و شاه هر روز حالش بدتر میشد البته دلشم سنگتر میشد . شاه دیگه عاقل نبود که بخواد عدالت رو واسه ما بچه ها و بزرگترهامون برقرار کنه تا اینکه ...

بله ... هیچ دردی بی درمون نمیمونه همونطوری که هیچ میدی روی زمین نمیمونه خلاصه

طبیب مرتاض هندی راهشو میدونه . دوای شاه فقط روغن شاه ماهی دریاست . شاه ماهی ای که فقط یه نفر اون رو تو افسانه ها دیده بود . چشمای الماس و پولکهای طلا . میدونین بچه ها خیلی از باباهای باباهای ما واسه صید شاه ماهی طعمه ی دریا شدن ولی کسی اونو پیدا نکرد . البته میگن اون طرف دنیا تو آب دریای اونور دنیاییها که هم شیرین تره و هم آبی تر شاه ماهی سلطنت میکنه اما مگه کسی جرات داره بره اونجا . آخه شاه ما با شاه اونا دوا دارن باهم . از قدیما ننه جونم میگه به خون هم تشنن .

خلاصه این کاسه زیر اون یکی کاسه ...

شاه سه تا پسراشو صدا میکنه و میگه شما که بچه های منین کمکم کنین.میگه هر کدوم از شما که شاه ماهی رو بیاره میشه جانشین من .

وای بچه ها یادتون نره که ننه جون همه مون میگفت : طمع سه تا سوراخ داره !!!

پسر بزگ شاه نصف پول های کشور رو برمیداره و با یه ارتش بزرگ میره آب تموم دریا رو میکشه اما شاه ماهی رو پیدا نمیکنه . پسر دوم شاه باقی پول ها رو برمیراره و با یه لشکر بزرگ میره تموم آب دریا رو میکشه اما شاه ماهی رو پیدا نمیکنه .

و اما پسر سوم و کوچولوی شاه که هم سن و سال ما بچه ها بود مقدار کمی پول از فروختن تاج شاه بدست میاره و با چندتا ماهیگیر ساده و چندتا تور و یه قایق کوچولو به دریا میره. وسط آب یه جای نامعلوم که خورشید هم پشت آب خوابیده بوده با اولین توری که به آب می اندازه شاه ماهی رو میگیره .

زیباترین زیبای همه ی هستی . میگن با نگاه کردن به شاه ماهی آرامش بزرگی تو آدم به وجود میاد . دیگه مامانامون سر گشنه رو زمین نمیخوابن . دیگه باباهامون قلبشون درد نمیکشه . دیگه ما بچه ها آرزوی شاد بودن و بازی کردن رو با خودمون بزرگ نمیکنیم ...

شاه ماهی تو دستای پسر کوچولوی شاه عشوه میکرده و ناز می آمده. که یهو همه ی ماهیهای هفت دریا میان روی آب و از پسر شاه خواهش میکنن شاهشون رو به دریا برگردونه آخه اون برکت زندگی دریاست . ماهیها میگن پسر کوچولو اگه اونو ببری ما هم به دنبالش میایم و به خشکی میمیریم اون وقت دیگه ماهی ای نمیمونه که بابای بچه های کوچولو بیاد بگیره و واسه بچه های گرسنه ش ببره و ...

پسر کوچولو دلش میسوزه و شاه ماهی رو به دریا برمیگردونه و با یاراش به ساحل برمیگرده و اون پولی رو که همراه داشته بین اونا تقسیم میکنه و میگه قضیه رو به کسی نگن اما به یکی از یاراش یه سکه کمتر میرسه . اون هم میره و تمام داستان رو واسه شاه میگه . شاه هم دستور میده یه عده برن و پسرش رو بکشن. اون چند نفر میان که پسرک رو بکشن اما دلشون نمیاد پس اون جاسوس رو میکشن و پولهاشو بین خودشون تقسیم میکنن اما به یکیشون یه سکه کمتر میرسه و ...

چرا سبز؟

بادها گذشته اند

به نازکی تلالو حلقه هایی

از دود

ریسمان به سر میکنند

با مشتی گره خورده

میلغزند.

کسی جز من گناهی نکرده است

گناه

قانون مصوت

اربده هایی فراسوی روان.

براستی

کدامین واژه را باید شست؟

ترحم چندش انگیز یک مادر

یا

به رخساره گرفتن یک بوقلمون؟

......

 

چرا سبز؟

why green?

هنوز شما عشقید و من یه روز برفی ...

چرا سبز؟

کجا هستید شما؟ ((چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی؟/چقدر هم تنها/خیال میکنم ... )) من از فداکاری گفتم و شما به همان حرفهای همیشگی اقتدا کردید . هنوز به مزه ی گس لبهای من که بوی ترش مزه ی سیگار میداد فکر میکنید؟ من سایه نبودم ولی شما هم نور نبودید که سایه ای خلق کنید . برگهای زرد هنوز میدوند و نیمکت سبز به رخداد ماجرایی تازه در زمانی تازه دلبسته . آسمان سبز؛ لبهای سبز ؛ دستان سبز ؛ بوی سبز ؛ نگاه سبز و چشمان سبز . ((براستی صلت کدامین قصیده ای ای غزل؟))

چرا سبز؟

واقعآ من هنوز فکر میکنم قایقی دارم تو دریا که میخوام با اون آبی دریا رو ببینم ؟!! مسافر غریبه شما از بطن یک مصاحبت به ناخودآگاه من سر خردید ، نگاه کن چه شکل تهوع آوری روی آینه لیز میخوره . بی خیالی نتیجه گفتن بود. مای <ما> تو <توی> شما کم آورد اما من هنوز ما هستم . لحظه ها رو باد با اون برگهای کوچولوی زرد که میدویدند ، برد به کجا؟ دیدار هزار فرسنگی به وصال یک عمر انجامید . شما هنوز به کرات معتقدید. اگه دلیلی واسه کروی بودن زمین آوردید این باعث نمیشه من رو سرم راه برم.

Give me your night

___A_WOMAN'S_HEART
ChrisDe_Burgh

A Woman's Heart
A woman's heart is filled with passion,
A woman's heart is filled with lust,
If you don't believe that these things happen,
Could be the biggest mistake that a man can make;

A woman's night is filled with dreaming,
Of the perfect man, who may not be you,
If we don't see what she's been missing,
Could be the biggest mistake that a man can make;

She wants to get near to you, don't turn her away,
She wants to get through to you, she wants to say;

Give me your night and I will show you my passion,
Give me your lust and I will drink you dry,
Give me your dreams and I will show you a lover,
Give me your heart and I will hold you close,
And I will love you till the day I die;

A woman's day is filled with longing,
For a little romance and company,
If we don't look or just don't listen,
Could be the biggest mistake that a man can make;

She wants to get near to you, don't turn her away,
She wants to get through to you, she wants you to say;

Give me your night and I will show you my passion,
Give me your lust and I will drink you dry,
Give me your dreams and I will show you a lover,
Give me your heart and I will hold you close,
And I will love you 'til the day I die;

Give me your night and I will show you my passion,
Give me your lust and I will drink you dry,
Give me your dreams and I will show you a lover,
Give me your heart and I will hold you close,
And I will love you till the day I die;

A woman's heart, a woman's heart,
A woman's heart is filled with passion,
A woman's heart is filled with lust,
A woman's heart is filled with dreaming,
A woman's heart is yours forever.

چرا سبز؟

دلم گرفته

دلم عجیب گرفته است.

شما به من هدف دادین اما چون من به موجودیتم هویت نمیدادم شما مجبور شدین خودتون بشین هدف من. لبهاتون رو برای من نگه دارین. سکس کردن با من کار مشکلی نبود اما اینکه من و شما لذت ببریم یا من لذت میبردم یا شما.عاشق شدم که از کسب کردن متنفر بشم اما شما باعث شدین که هر دو در آخر فقط کسب کرده باشیم. دچار باید بود . من همیشه می خواستم حقیقت گرا باشم اما درست همان موقع که با شما بودم اون رو لمس کردم ولی حالا پس از ترک شما واسه اینکه زندگی رو ادامه بدم دوباره سعی دارم گول بزنم خودم رو ... 

اتم

دانشمندان جوان ما موفق به ساخت بمب اتم صلح آمیز شدن.

من الله توفیق که تمام دشمنان ما ترک هستند.

خفه شو .... حتمآ!

مانتو کوتاه به نینوای یازدهم دسامبر و بیست و دو بهمن پیوست.

دیگه خودم رو مثل (( ژ)) نمیبینم .

فیتیله عقلا تعطیله.

تو این کثافت بازار همه میخوان بیشتر زنده بمونن و همه ی حالای دنیا رو بکنن. تو میسر بودنه که ترس از مرگ فراست وجود رو میکوبونه . شاید با شاید نشه کاری کرد اما بی خیالی تنها راهش نیست. ممکنه خدایی باشه .

آرامش : پشت گوش ؛ فیلم هنری بالیوود ؛ عربده ی فل فلی ؛ ظهور الویس ؛ بچه ی لیلی و مجنون ؛ پاتیناژ شهید آوینی ؛ بالکن خورشید ؛ فینال جام جهانی با ایران ؛ هلاکت علی یه دست ؛ خرید تیغ صورت تراشی توسط احمدی نژاد

جز عشق

جز عشقی جنون آسا

هر چیز این جهان شما جنون آساست ـ

جز عشق به زنی که من دوست می دارم

<>

چه گونه لعنت ها

از تقدیس ها لذت انگیزتر آمده است!

چه گونه مرگ

شادی بخش تر از زنده گی است!

چه گونه گرسنگی را

گرم تر از نان شما

می باید پذیرفت!

<>

لعنت به شما،که جز عشق جنون آسا

هر چیز این جهان شما جنون آساست!

شاعر : شاملو

کتاب: ازهوا و آینه ها ـ ص ۱۴۱

 

لجبازی

سیاست به اون چیزی میگن که در آخر فکر عموم اونو نخونه!!!

دوره ی اول ریاست خاتمی که با دادن آزادی و کسب آرامش برای ملت نپخته ی ما باعث بروز مشکلاتی چون فساد و فحشا و... شد . باعث شد که حتی جمعی از جوانان بیشتر به وسوسه های رژیم ناخواسته ی دل بسپارند . در حقیقت قرار بود خاتمی با چهره ای مردم گرا و یکی از روشنفکران از دین بریده به مردم تلقین کند که باید با افزایش تعداد رای دهندگان به صورت دولتمردان و زباله های مدیریت سیلی بزنند . اما ایشان نمی دانستند که باید هر دو دوره خاتمی را به سکوی ریاست بنشانند و خودشان این سریر را دوش به دوش هشت سال تحمل کنند . اما بالاخره مردم خسته شدند و محبان دین الاسکناس به حق خود رسیدند و با علم کردن چهره ای سنبل ترور و بسیجی مخلص خمینی و رجایی زاده ای دوباره به واضح به صحنه برگشتند تا مسئله ی هسته ای ایران که در دفتر کار خاتمی به ظاهر اهمیتی نداشت و احمدی نژاد آن را سرلوحه ی مهر نماز خود قرار داده بود باعث نفرت کل بشر حال آینده از نژاد وحشی و تروریست ایرانی شد .اما کسی همسفر من نشد . من و جوانانی مثل من به آرامش و زندگی در آزادی مطلق می اندیشیم و از جنگ و مردن واهمه ای بس دلخراش داریم . ای بسا در این راه تنها نباشم و چه بهتر که در انتخاباتی شرکت کنم که جدال بین بد و بدت نباشد ...

حالت روانی

شده تا حالا صبح از خواب پاشین و با یه موضوع زجر آور روبرو بشین؟ کلی در مورد اون فکر کنین مثلآ تا ظهر ... و شب یه حالت بهتون دست بده که نا آشنا ست ؟

من تو این موقعیت قرار گرفتم و تو اون حالت از خون خوشم می اومد . میخواستم خرخره ی کسی رو با دندونام بکنم و صداهای عجیب از خودم در می اوردم ... دوستم با کنجکاوی به حرفام گش کرد و گفت از نظر علمی تو هر صد نفر یکی مثل تو هستش . راستش خیلی از قتلها همینجوری اتفاق می افته ولی تو تونستی کنترش کنی اما مواظب خودت باش شاید دفه ی بعد نتونی کنترش کنی و ... عجالتآ تو این موارد داد بزن و سعی کن با مشت به دیوار بزنی یا یه موسیقی محرک مثل متال گوش کن و باهاش برقص و ... اما سعی نکن فکرت رو متمرکز کنی . مثلآ بیلیارد بازی نکن و به رابطه ی عاطفی فکر نکن و... تازه حالا میفهمم چرا بعضیا بعضی وقتا ازم میترسن!!!

نشکن

رعد و برق تصاعدی بر آرامی ست .

قره قوروت و فرفره ... همیشه بچه بودن خوبه...

غایت بی نیازی در اعصاب پوچی

از تبلیغ گلرنگ کیف میکنم ... گل گل گل گل از همه رنگ...

متحول شدن 

آه مادر میگیره نباس مدیونش موند.

جواب نظر پست قبلی

عمومآ زیاد وراجی میکنم اما به شخصه اعتقاد ندارم که از چیزهایی که میدونم جایی که اهمیت فراوانی دارند باس استفاده کرد . راستش من فراموشی خفیف دارم البته خودم این حالت را واسه احسان تعریف کردم درست مثل یه ریزپردازنده...

فی الواقع نمیدونم نظر چیه همچنین برنامه ی پوچ در پوچ را هم ندیدم آخه کلآ کم تلویزیون تماشا میکنم اما در مورد سیاست باس بگم که ما و مخصوصآ من علاقه ی روانی به قانون شکنی دارم . اصولآ قانون را مردم بر مردم وضع میکنن برای حفظ جان و حس ناموس پرستی و یا حتی میهن پرستی که به عقیده ی من یه موضوع بی ربطه و اصلآ وجود نداره . یه بار گفتم بازم میگم اون زمانی که ایران از چین شروع میشد و به یونان ختم میشد کسی حس وطن دوستی نداشت؟ الان چی ؟ چرا افغانستان و دبی را وطن خودمون نمیدونیم؟

و اما در مورد نظام جمهوری : ببینین ما ایرانیها به علت کمبود عاطفی که داریم صرفآ از اشخاصی که دلقک هستند و با ادا و شکلکهای مخصوص خودشون ما را میخندونن خوشمون میاد . دقیقآ میتونین تو جامعه ببینین این جور چارلی چاپلینها با دسته ای از نوچه هاشون تو اماکن رفت و آمد میکنند و اشخاصی که فدایی اونا هستند روزها رو به امید بودن با اونها سپری میکنن . این همون نظام ماست که آقایان ربانی و دلقکهایی که با عبا و محاسن نجس و ... که مخصوص این نوع دلقکهاست در جامعه با اتلاف وقت مردم به بهترین وجه در تمامی مسائل آنها دخالت میکنن طوری که به صراحت راه همبستر شدن با ناموس آدمی رو به زیر سوال بردن . و شیوه های جنسی حرام بچه دار شدن رو سر لوحه ی پدران خود قرار دادند.

من یک سوال میپرسم : اگر نظام عوض شود و شخصی مصلای(مصطراب)امام (س) را به کاباره و فاحشه خونه تبدیل کند به نظر شما مردم توانایی قبول چنین تحولی را در فرهنگشون دارند؟ چرا ؟

افسانه

میگن خیلی قبلها زرتشت واسه شنا به دریاچه ای نزدیک هامون میره (مابین ایران و افغانستان ) و تو اون دریاچه موقع شنا آلت تناسلی اون به ترشح ماده ی ژنتیکی اقدام میکنه و سالها میگذره در واقع یعنی هر هزار سال یه دفه یه شازده خانم باکره و پاکیزه که تا به حال دست نامحرم به اون نخورده به امر اهورامزدا بی اراده وارد آب میشه البته واسه شنا و اون ماده به آلت جنسیش وارد میشه و اون شازده خانم ناخواسته حامله میشه و پس از نه ماه بچه ای به دنیا میاره که از خون زرتشته و رسالت اونو دنبال میکنه و البته پیامبر به حق نژاد خودشه.

پیشنهاد میکنم هرگز فکر نکنین شما هم میتونین اون شازده خانم باشین البته خودتون میدونین که نمیشه که شما باشین چون  اون شازده خانم با کسی سکس نداشته تا حالا حتی تو فکرش...

ترس

هی فلانی

       زندگی شاید همین باشد!

 

هفت دانگ صدا

استاد محمدرضا شجریان طی سالیانی که صدای برتر جهان شناخته شد و با استناد به نظرخواهی آنان که در موسیقی وسواس خاص دارند به استاد بزرگ صدا و دارای هفت دانگ صدا مشهور شد. چه نعمتی بزرگتر از این که ایشان به زبانی اشعار زیبا و فنا ناپذیر حافظ سعدی هوشنگ ابتهاج فریدون مشیری و ... را می خوانند که ما و مردمان این سرزمین به آشنایی دیار و سلام هم ابراز میکنیم. به واقع موثرترین حالت روحی و عمومآ روانی را موسیقی بر عملکرد آدمی دارد . اما موسیقی سنتی و با صدای محمدرضا در همه ی حالات اعم از خوشی ناراحتی مستی توهم افسردگی ناشگی خماری و... به گونه ای اعمال وجود میکند که اکس به بنگ .

حرمت

زندگی بهترین نعمتیه که انسان داره . فکر ما و وحشت حاکی از آن طبق یک گردش بیضی فقط حول محور نامجهولی و ندانستن است. اما من میدانم . میدانم که شاید رویه ی خون در رگهای باریکم بتدریج به کندی گراید . به قول بچه ها گفتنی : بذار جاده ها اشتباه برن ما که دستمون به هم نمیرسه.!

تنفر

عمومآ آدمی به محبت و تنفر همانگونه محتاج است که به w.c . دنیایی که به انسان اجازه میدهد صبورانه در پی تجدید تولدی دیگر باشد یقینآ به ادراک آلات اسفله دل میبندد . دقیقآمثل من ....

آخرین قسمت

هشتاد و چهار دفعه گفتم سال کبیسه شگون نداره و حالا باس بگم که هشتاد و پنج بار رفتم که به فکر خودم باشم .